طاها جون میخوام ازکودکی بابا ایمان برات بگم: آخه میدونی وقتی تونازنینم به دنیا اومدی درست شبیه بچگیهای باباایمان بودی حرکاتت بازیهات وحتی بزرگتر که شدی راه رفتنت الان هم حرف زدنت وخیلی از کارهات درست مثل باباس خدای من تاریخ دوباره تکرارشده ومن فکر میکنم تو منو دوباره جوان کردی و بازهم بچه گی های باباایمان برام تداعی میشه یعنی به زیبایی یادم میاد وقتی داداش پرهام به دنیااومد شیطنتاش شبیه عموامین بود ودوتایی که باهم دورخونه میدوین وبازی میکنین دقیقا ایمان وامین رومیبینم که دارن باهم بازی میکنن......ومن باز هم جوان میشوم مامان جون بزرگ وقتی گفتند طاها وپرهام منو یاد کوچکیهای ایمان وامین میند...